مقدمه
رشد هوش مصنوعی یا هوش ساختگی (Artificial Intelligence یا AI) در چند سال اخیر بسیار چشمگیر بوده و شاید ورود این فنآوری به حوزههایی از قبیل موتورهای جستجو (Internet Search Engine)، سامانههای تشخیص چهره (Face Detection Systems)، رباتها (Robots) و خودروهای خودران (Self-Driven Cars) بیشتر به گوش رسیده باشد. از سوی دیگر، این پیشرفتها ترسی از آینده را در بسیاری از افراد به وجود آورده است که آیا قرار است این فنآوری انسانها را بیکار کند؟ حوزه هنر نیز از این قاعده مستثنی نبوده است و امروزه شاهد تصاویر و ویدئوهایی هستیم که بهوسیله الگوریتمهای هوش ساختگی درست میشوند و به عبارت دیگر این فنآوری نوین به ابزاری برای تولید آثار هنری تبدیل شده است. آیا قرار است با بکارگیری این الگوریتمها و خلق آثار هنری توسط افراد عادی، هنرمندان از این قافله کنار گذاشته شوند؟
اینکه چنین آثاری به عنوان یک اثر هنری تلقی شوند یا چه کسی به واقع صاحب اثر خواهد بود موضوعاتی است که در چند سال اخیر مورد بحث منتقدین بسیاری قرار گرفته است. از سوی دیگر اقبال جامعه و بهویژه جامعه خریداران و بازار آثار هنری میتواند در سمت و سوی آینده این جنبش نوین هنری نقشی پر رنگ ایفا کند. نکتهای که شاید حائز اهمیت باشد نحوه مواجهه جامعه هنری با این موضوع است و اینکه چگونه میتوانند در آن سهیم باشند.
مطلب حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا هوش ساختگی توانایی تولید آثار هنری را دارد و رابطه بین هنرمند و چنین آثاری چگونه خواهد بود.
پیشینه
در مقالهای با عنوان «هنرمند هوش ساختگی کیست (چیست)؟» براونی (Browne, 2021) به بررسی عوامل دخیل در ایجاد یک اثر هنر هوش ساختگی پرداخته است. او افراد یا عوامل مؤثر را به چهار گروه تقسیم میکند: کسانی که با استفاده از الگوریتمهای هوش ساختگی موجود و سر هم کردن آنها اقدام به تولید چنین آثاری میکنند، کسانی که توانایی نوشتن چنین الگوریتمهایی را دارند و با برنامههای خود اقدام به تولید اثر میکنند، هنرمندان معاصری که در بخشی از آثار خود از کارایی هوش ساختگی نیز بهره میبرند، و در نهایت خود الگوریتم و برنامه هوش ساختگی که خروجیهایی بدیع را بوجود میآورد.
هرتزمن (Hertzman, 2018) در مقاله خود با عنوان «آیا رایانهها میتوانند اثر هنری بوجود آورند؟» به تاریخچه ورود فنآوری به هنر پرداخته است و موضوعاتی از قبیل ظهور عکاسی و فیلمبرداری را بررسی کرده است و در نهایت نتیجه گرفته است که فنآوری صرفاً ابزاری است که میتواند عرصههایی تازه را در هنر پدید آورد.
در مقاله دیگری با عنوان «فهمیدن و خلق هنر هوش ساختگی» ستینیک و شی (Cetinic & She, 2022) به بررسی چندین الگوریتم هوش ساختگی پرداختهاند که در یک دهه گذشته برای خلق آثار هنری بکار گرفته شدهاند. موضوع اصالت یک اثر و حق مالکیت معنوی از مسائلی است که به آن پرداختهاند و لازم دانستهاند که در آینده باید پروتکلهایی برای آن در نظر گرفته شود.
هنر هوش ساختگی
شاید پاسخ بسیاری از افراد و بهویژه هنرمندان به این پرسش که آیا رایانهها میتوانند بوسیله الگوریتمهای هوش ساختگی دست به تولید آثار هنری بزنند؛ یک «نه» قاطعانه باشد. استدلال این افراد معمولاً بر این اصل استوار است که هنر، نیازمند سه عامل است: خواست و تمایل انسانی، الهام گرفتن از جهان پیرامون و شوقی برای بیان یک موضوع. بر اساس این تعریف و چنین دیدگاهی، یک رایانه هرگز نمیتواند دست به تولید آثار هنری بزند. از این منظر، هنر حاصل فرایندی رمزگونه و فراتر از واقعیات علمی و فنآوریک است و در حقیقت این «روح» انسانی است که دست به خلق هنر میزند.
اما از سوی دیگر، چند سالی است که رایانهها بهواسطه ظهور الگوریتمهای نوین هوش ساختگی و نیز سرعت و قدرت پردازشگرهای گرافیکی، اقدام به تولید تصاویر و حتی ویدئوهایی کردهاند که جامعه بشری از آنها به عنوان آثار هنری یاد میکند. علاوه بر این خالق چنین اثرهایی را یا کسانی دانستهاند که این الگوریتمها را اختراع کردهاند و یا کسانی که با بکارگیری این برنامهها و بعضاً دستکاری بخشهایی از کدهای نوشته شده، اقدام به گرفتن چنین خروجیهایی کردهاند. در همین راستا، اثری را به عنوان نمونه مطرح میکنیم که نقطه عطفی در این زمینه تلقی میگردد.
پرتره اِدموند بِلامی
حراج مشهور کریستی، در اکتبر دو هزار و هجده (برابر با مهر و آبان هزار و سیصد و نود و هفت) برای نخستین بار اثری از «هنر هوش ساختگی» را در معرض مزایده گذاشت. نام اثر «پرتره اِدموند بِلامی» (Edmond Belamy) بود که در تصویر مشاهده میشود. تصویری با وضوح کم و به طور مشخص یک پرتره که شاید بتوان آن را به دوره ادواردیان (دهه نخست قرن بیستم میلادی) منتسب دانست و بر روی بوم چاپ شده بود. صاحب اثر، مجموعه هنری آبوییس (Obvious) معرفی شده بود که نه پیشینهای در کارهای هنری داشت و نه تابلوی موجود، اثری خلاقانه به لحاظ تکنیک تلقی میشد. افزون بر این، با پرترهای بسیار محافظهکارانه مواجه هستیم که اصولاً انتظار داریم مشابه آن را در یک موزه آثار هنری ببینیم. یکی از مسائلی که مورد مناقشه بسیاری از منتقدان و پژوهشگران واقع شده این است که آیا میتوان آبوییس را صاحب اثر دانست. اما پیش از آن که به این موضوع پرداخته شود جالب است که اقبال مخاطبان به این اثر را نیز بدانیم؛ موضوعی که قطعاً در آینده «هنر هوش ساختگی» تأثیرگذار خواهد بود. این اثر، چهل و سه برابر بیش از ارزشگذاری نخستین و به مبلغ چهارصد و سی و دو هزار و پانصد دلار (که با در نظر گرفتن برابری نرخ کنونی ارز، تقریباً معادل بیست و شش میلیارد تومان) به فروش رسید.

فروش «پرتره اِدموند بِلامی» با چنین ارزشی، فصلی جدید در مرز شناخته شده هنر دیجیتال و جریان اصلی هنر معاصر پدید آورد و نشان داد که بخشی از اعتبار و سرمایهای که متعلق به جریان اصلی هنر معاصر است؛ میتواند به تدریج به سمت هنر دیجیتال سوق یابد. از سوی دیگر، هرچند همچنان درک و تحسین هنر یک قابلیت انسانی به شمار میآید؛ اما در پایههای این تفکر که تولید و معنای یک اثر هنری از برهمکنش انسان با انسان پدید میآید؛ تزلزلی به وجود آمده است.
مناقشه مالکیت
یکی از موضوعاتی که پس از فروش غیرمنتظره «پرتره اِدموند بِلامی» آغاز شد؛ مناقشه بر سر مالکیت اثر بود. برای روشن شدن علت این مناقشه، باید به اختصار دانست که چنین اثری چگونه تولید شده است. الگوریتمهای هوش ساختگی برای اینکه بتوانند به تولید هر نوع اطلاعاتی اعم از تصویر بپردازند؛ ابتدا باید اصطلاحاً آموزش داده شوند. در اینجا آموزش بدین معناست که هوش ساختگی باید آن ویژگی مورد نظر را که باید با آن به تولید خروجی بپردازد؛ درک کند. الگوریتمهای هوش ساختگی مجموعهای از برنامههای رایانهای هستند و باید ورودیهایی (مثلاً نقاشی) با ویژگیهای همسان در اختیار آنها قرار داده شود تا به مرور، ویژگی و الگوی مورد نظر را درک کنند و آموزش ببینند. این آموزش به تنظیم مناسب پارامترهای درونی الگوریتم میانجامد.
در مورد الگوریتمهای هوش ساختگی باید گفت که معمولاً این برنامهها و کدها بصورت متنباز (Open Source) در اختیار همگان قرار دارند و هر فردی امکان بکارگیری و دستکاری آنها را دارد. در مورد «پرتره اِدموند بِلامی» نیز الگوریتم بکار رفته متنباز بوده و با عنوان «شبکههای زایای تقابلی» (Generative Adversarial Networks) به زبان پارسی برگردانده شدهاند که مخفف لاتین آن GAN میباشد و بیشتر با همین عبارت مخفف شناخته میشوند. این الگوریتم که تا به امروز شاید پرکاربردترین برنامه برای تولید آثار هنر هوش ساختگی بوده است در سال دو هزار و چهارده معرفی شد. عملکرد این الگوریتم به اختصار چنین است که دو شبکه رقیب به طور همزمان آموزش داده میشوند که یکی زایا (مولد) و دیگری تمیز دهنده نامیده میشوند. هدف شبکه زایا تولید تصاویر حقیقی منطبق بر ویژگیهای دادههای ورودی است و هدف شبکه تمیز دهنده دستهبندی تصاویر حاصل به حقیقی و جعلی با توجه به ویژگیهای دادههای ورودی است. عملکرد همزمان این دو شبکه به ایجاد تصاویری منجر میشود که کاملاً جعلی و غیر واقعی هستند اما بیشترین شباهت را به یک تصویر حقیقی خواهند داشت.
با توضیحاتی که داده شد؛ باید اضافه کنیم وقتی از عبارت هنر هوش ساختگی صحبت میکنیم در حقیقت صحبت درباره گروهی از افراد است که در تعاملی پیچیده با یکدیگر سامانهای را پدید آوردهاند که همگی در آن سهم دارند و صرفاً فرد یا حلقه نهایی از این مجموعه، انجام دهنده تمامی فرایند نیست. اما این پیچیدگی تعیین سهم افراد را بسیار مشکل مینماید. در حوزه هنر هوش ساختگی چهار گروه دخیل هستند:
- کسانی که الگوریتم اصلی مورد استفاده را به وجود آوردهاند و «توسعهدهنده الگوریتم» خوانده میشوند.
- کسانی که کدها را برای هدفی خاص و تولید خروجی مشخصی دستکاری کرده، الگوریتم را آموزش داده و پارامترهای آن را تنظیم کردهاند و «آموزشدهنده» خوانده میشوند.
- کسانی که به عنوان کاربر نهایی بوده و اثر هنری را انتخاب کرده و ارائه میدهند و «کیوریتور» یا «هنرگردان» خوانده میشوند.
- کسانی که پایگاه دادههای دیجیتال بسیار گستردهای از نقاشیها و سایر آثار هنری ایجاد کردهاند و آموزشدهندگان بخشی از آن را بکار میگیرند. این افراد «گردآورندگان» خوانده میشوند و در بسیاری از موارد افراد عادی هستند.
در تصویر زیر ارتباط این چهار گروه دخیل در هنر هوش ساختگی بصورت شماتیک نمایش داده شده است. همانطور که مشاهده میشود افراد بسیاری در فرایند خلق یک اثر هنری با هوش ساختگی سهم دارند و نمیتوان به سادگی فقط کیوریتور را صاحب آن دانست. حتی برخی پژوهشگران معتقد هستند که مبلغ فروش و نیز مسئولیت چنین آثاری باید با نسبتی بین تمام این چهار گروه تقسیم گردد.

نقش انسان در خلق هنر هوش ساختگی
اگر به روند خلق «پرتره اِدموند بِلامی» به عنوان یک نمونه از هنر هوش ساختگی نگاهی دقیق بیندازیم خواهیم دید که نقش هوش ساختگی در تولید اثر قابل انکار نیست؛ اما، بیگمان بدون دخالت انسان هرگز چنین فرایندی شکل نخواهد گرفت. در تولید آثار هنر هوش ساختگی، نقش سنتی هنرمند جای خود را به نقشی نو داده است. پیش از ادامه بحث پیرامون هوش ساختگی، شاید اشاره به این جمله معروف پُل دِلاروش (Paul Delaroche)، نقاش فرانسوی، در زمان معرفی عکاسی به روش داگروتایپ (Daguerrotype) در صد و هشتاد سال پیش، خالی از لطف نباشد:
«از امروز، نقاشی مرده است»
هرگز چنین اتفاقی رخ نداد! برعکس تصور آن زمان، عکاسی نه تنها به پیشرفت و تکامل هنر نقاشی کمک کرد؛ بلکه خود نیز به عنوان هنری نوین پا به عرصه وجود گذاشت. باید توجه داشت که ذهنیت هنرمندان آن دروه نسبت به تأثیر فنآوری عکاسی بر نقاشی رئالیسم، به مراتب سهمگینتر از آن چیزی است که امروز منتظر هستیم که هوش ساختگی برایمان رقم بزند. اما آنچه که در هنر نقاشی رخ داد عبور از واقعگرایی (Realism) بود و منتج به ظهور جنبشهایی هنری از قبیل دریافتگری (Impressionism)، پسادریافتگری (Post-Impressionism)، نمادگرایی (Symbolism)، آیندهگری (Futurism) و حجمگرایی (Cubism) شد. از طرف دیگر، پذیرش عکاسی به عنوان یک هنر، چندین دهه مورد بحث و اختلاف بود چرا که بسیاری چنین میپنداشتند وقتی تمام مراحل عکاسی بصورت مکانیکی و عملاً خودکار انجام میگیرد؛ آنگاه نقش هنرمند در این میان چه خواهد بود.
علیرغم آنچه که برخی رسانهها عنوان میکنند؛ هوش ساختگی واقعاً هوشمند نیست! شاید آنچه را که بتوان بعنوان کارکرد موفق هوش ساختگی دانست برازش بهینه دادههاست. برازش به معنای یافتن مسیر یا خطی است که به بهترین نحو بیانگر روند کلی دادهها باشد و اگر از نمایش نموداری استفاده کنیم مجموع فاصله این خط از تمامی دادهها کمترین مقدار را خواهد داشت. آموزش دیدن یک الگوریتم هوش ساختگی با آموزشی که در مورد انسان وجود دارد نیز کاملاً متفاوت است. در مورد هوش ساختگی، این تلاش مستمر گروهی از انسانهاست که دادههای مناسب را تهیه و انتخاب میکنند و سپس بر اساس ویژگی مورد نظر به سامانه میدهند و هر الگوریتم آموزش دیدهای تنها میتواند در مورد همان چیزی که آموزش دیده است خروجی تولید کند. به عبارت دیگر این الگوریتمها کاملاً سفارشی و شکننده هستند و همیشه احتمال خطا در آنها وجود دارد؛ حتی در مورد سامانه به ظاهر سادهای که برای تشخیص اشیاء در تصاویر بکار میرود.
هوش ساختگی نیز همچون سایر فنآوریهایی که در تولید آثار هنری بکار میروند در نهایت یک ابزار است و همیشه یک هنرمند در پشت هر اثر هنری قرار خواهد داشت. در مقام مقایسه، عکاسی، فیلمبرداری و نرمافزارها همگی ابزار تلقی میشوند؛ همان گونه که قلمو و رنگ یک ابزار تلقی شده است. حتی در تولیداتی همچون جلوههای ویژه و انیمیشن نیز همچنان نقش هنرمند بعنوان خالق اصلی اثر نادیده گرفته نمیشود و فنآوری یک ابزار است. هوش ساختگی و الگوریتمهای آن نیز از این قاعده مستثنی نخواهند بود. از طرفی، این فنآوریهای نوین هستند که هنر را زنده نگاه میدارند و امکان تکامل و بروز جنبشهای نوین را در اختیار آن قرار میدهند.
با اشاره به ماهیت هنر میتوان به روشن شدن ابعاد مسئله کمک نمود. هنر، یک رفتار اجتماعی است برای ارتباط و نمایش بین انسانها. شناختن هنر به عنوان یک بیان شخصی نیز باز هم بُعدی از ارتباط و رفتار اجتماعی را نشان میدهد. هر انسانی امکان خلق هنر را دارد زیرا انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. اینکه به واسطه خروجیهای مداوم زیبا، تحسین برانگیز و دارای مهارت بخواهیم یک رایانه را صاحب اثر هنری بنامیم دور از ذهن است چون در حقیقت ماهیت واقعی رایانه را نادیده گرفتهایم. حتی اینکه کدام خروجی به عنوان یک اثر انتخاب گردد نیز نیازمند نگاه یک هنرمند است. داشتن مهارت خلق اثر نمیتواند به تنهایی ملاک تشخیص یک هنرمند قرار گیرد. در حقیقت هوش واقعی و انسانی که در پس این فرایند قرار گرفته باشد صاحب اثر خواهد بود. با این اوصاف توسعهدهندگان و گردآورندگان را نمیتوان به عنوان هنرمند تلقی کرد و این آموزشدهندگان و کیوریتور هستند که هنرمند هوش ساختگی تلقی خواهند شد؛ هرچند هر چهار گروه را میتوان در مالکیت اثر هنری سهیم دانست.
نتیجهگیری
هوش ساختگی اولین مواجهه هنر سنتی با فنآوری نوین نیست. پیش از این نیز دوربینهای عکاسی و سپس فیلمبرداری در قرن نوزدهم میلادی با پا گذاشتن به عرصه حضور، نخست تکانههایی را متوجه جامعه هنرمندان کردهاند؛ اما با گذشت زمان دیده شد که نه تنها این ابزارهای نوین قصد براندازی هنر سنتی را ندارند، بلکه به رشد و شکوفایی آن نیز کمک کردند. حتی عرضه نرمافزارهایی در زمینه تصویرسازی و یا نقاشی همچون Adobe Illustrator یا Corel Paint نیز از ارزش هنر سنتی نکاستند و صرفاً ابزاری بهتر و توانمندتر در اختیار برخی هنرمندان قرار دادند و به زایش هنر دیجیتال انجامید. با نگاهی استقرایی به آنچه که در دو سده اخیر گذشته است؛ میتوان چنین انتظار داشت که هوش ساختگی نیز به شکوفایی هنر خواهد انجامید و ابزاری ویژه را در اختیار هنرمندان قرار خواهد داد که خود نویدبخش زایش شاخههایی نوین از هنر خواهد بود.
در برخی موارد هنرمندان با موضوع هوش ساختگی یکی از این دو برخورد را در پیش میگیرند؛ گروه نخست توانایی خلق آثار هنر تجسمی را خارج از توان هوش ساختگی میدانند و نقش روح و خواست انسانی را یک ضرورت قلمداد میکنند و گروه دیگر با واهمه از این فنآوری نوین چنین برداشت میکنند که هوش ساختگی قصد حذف و جایگزینی هنرمندان را دارد. در نتیجه این امکان وجود دارد که هر دو گروه موضعی منفعل نسبت به این ابزار نوین اتخاذ نمایند که حاصل آن چیزی جز از دست دادن یک فرصت نوین و احتمالاً بسیار گسترده نخواهد بود. بنابراین این ضرورت وجود دارد که هنرمندان بیش از سایرین به این حوزه ورود پیدا کنند و نقشی فعال در گسترش و هدایت آن را داشته باشند.
باید هنر هوش ساختگی را به واقع یک هنر دانست و این هنرمند است که اثر را خلق میکند. بکارگیری ابزاری همچون هوش ساختگی چیزی از نقش هنرمند در خلق اثر نخواهد کاست و صرفاً این ابزار نوین فضایی نو برای خلاقیت و تکامل هنر را فراهم خواهد نمود. با توجه به اینکه در خلق یک اثر هوش ساختگی چهار گروه از افراد، توسعهدهندگان الگوریتم، گردآورندگان، آموزشدهندگان و کیوریتور، دخیل هستند؛ همگی در مالکیت آن میتوانند سهیم باشند. اما، با توجه به ماهیت هنر، این آموزشدهندگان و کیوریتور خواهند بود که به عنوان هنرمند هوش ساختگی تلقی میگردند.
منابع
Browne, K. (2021). “Who (or What) Is an AI Artist?” Leonardo, 55: 130-134
Cetinic, E. & She, J. (2022). “Understanding and Creating Art with AI: Review and Outlook”, ACM Transactions on Multimedia Computing, Communications, and Applications. 18 (2): 1–22. https://doi.org/10.1145/3475799
Hertzmann, A. (2018). “Can Computers Create Art?” Arts, 7(2): 18. https://doi.org/10.3390/arts7020018